جدول جو
جدول جو

معنی نگون افکندن - جستجوی لغت در جدول جو

نگون افکندن(غَ مَ دَ)
نگون فکندن. به خاک افکندن. فرودافکندن. بر زمین انداختن:
به یک زخم ده سر فکندی نگون
زمین کرده از تیغ دریای خون.
فردوسی.
به هر حمله خیلی فکندی نگون
به هر زخم جوئی براندی ز خون.
اسدی.
به ده سالگی شد ز مردی فزون
به یک مشت گردی فکندی نگون.
اسدی.
، به زیر افکندن. خم کردن. پائین انداختن:
همه موبدان سر فکنده نگون
چرا کس نیارست گفتن نه چون.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غُرْ رَ / رِ لُ دَ / دِ زَ دَ)
نگون فتادن. به خاک افتادن. به سر به زمین آمدن. به روی بر زمین افتادن:
ز بور اندرافتاد خسرو نگون
تن پاکش آلوده شد پر ز خون.
دقیقی.
می فتند از پرّ تیرت بر زمین شیران نگون
می پرند از فرّ عدلت بر هوا مرغان ستان.
سیدحسن غزنوی.
برزد شغبی سپهرفرسای
او نیز نگون فتاد بر جای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(غَ قَ / قِ گَ دَ)
خضاب کردن. حنا بستن:
کشیده سرمه ها در نرگس مست
عروسانه نگار افکنده بر دست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناوک افکندن
تصویر ناوک افکندن
ناوک انداختن
فرهنگ لغت هوشیار